محکزنی و خطوط مبنا هر دو از ابزارهای اندازهگیری و ارزیابی عملکرد انرژی در سازمانها به شمار میروند، این ۲ روش جایگزین یکدیگر نبوده و بررسی تفاوتهای اساسی آنها و شناسایی کاربرد اصلی هر یک در حوزه انرژی الزامی است.
یکی از چالشهای مدیریت انرژی اثربخش، تعیین صحیح اثرات سیستم مدیریت انرژی بر عملکرد و هزینههای انرژی است، به منظور مدیریت موثر عملکرد انرژی لازم است تا سازمانها از نحوه استفاده انرژی و میزان مصرف آن در کل زیرمجموعه، تجهیزات، سیستمها و یا فرآیندها (حسب مورد) در طول زمان آگاه باشند، تا از آن طریق، عملکرد جاری سازمان به صورت کلی و یا بخشی تعیین شده، میزان انحراف آن از اهداف سازمانی و یا الزامهای قانونی همسو با برنامهریزیها یا اقدامهای متناسب مشخص شود و همچنین اثربخشی پروژههای بهبود قابل اندازهگیری باشد.
به طور کلی، خطوط مبنا شامل مجموعهای از مشاهدات یا دادههای اساسی است که به منظور مقایسه وضع موجود هر سازمان با سوابق عملکردی آن ضمن لحاظ متغیرهای اصلی اثرگذار بر مصرف انرژی در آن سازمان، مورد استفاده قرار میگیرد و ارزیابی بهبود در سه سطح سازمانی، سیستمی و تجهیزات را در طول زمان ممکن میسازد.
این در حالی است که محکزنی عمدتا ابزاری برای استانداردسازی است که امکان مقایسه عملکرد انرژی سازمان با رقبا و شرکتهای مشابه شامل عملیات، محصولات و متغیرهای یکسان را فراهم میکند.
محکزنی (Benchmark) چیست؟
محکزنی به فرآیند تهیه یک یا مجموعهای از استانداردها اطلاق میشود که کاربرد اساسی آن در حوزه مدیریت انرژی شامل ارزیابی عملکرد انرژی در یک تجهیز، فرآیند، تاسیسات یا سازمان در مقایسه با موارد مشابه در سازمانهای همکار و یا در قیاس با معیارهای اجباری است.
این فرآیند در حقیقت جستجو برای بهترین تجارب به منظور رهنمون شدن به بهترین عملکرد است، بنابراین هدف اصلی از محکزنی به صورت ارتقا سطح آگاهی و افزایش رویکرد بهبود در عملکرد انرژی سازمانها تعریف میشود.
در این مورد، تمامی اندازهگیریها عمدتا با هدف مقایسه وضع موجود هر سازمان با سازمانهایی با بهترین عملکرد در صنعت مشابه انجام میپذیرد.
این مفهوم گاه با عناوینی چون بهترین رویهها (best practices) و یا رویههای نمونه (exemplary practices) نیز شناخته میشود، گرچه، الگوهای محکزنی همواره یکسان نبوده و روشهای مربوطه متناسب با سطوح بلوغ مدیریت انرژی و نیز قوانین و اسناد بالادستی موجود در صنایع انتخاب میشود.
به عنوان مثال، ممکن است سازمانهایی با متوسط عملکرد در همان صنعت انتخاب شده و سطوح عملکردی آنها به عنوان شاخص ارزیابی در نظر گرفته شود، از این مفهوم با عنوان رویههای متداول (practices) یاد میشود.
توجه به این نکته ضروری است که در سطوح سازمانی، قیاس محصولات تولیدی و فرآیندهای موجود با موارد مشابه در سازمانهای شاخص، ضمن لحاظ میزان بهرهوری، سطوح کیفیت و شاخصهای اقتصادی (شامل سهم بازار، سود و نرخ بازگشت سرمایه) برای مدیران از اهمیت بسزایی برخوردار است.
از این رو محکزنی در سطح راهبردی از الزامهای اساسی تصمیمهای کلان بهویژه در مرحله هدفگذاری انرژی به شمار میرود و کاربردهای عمده آن در سازمانها را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
بهبود عملکرد سازمان از طریق شناسایی راهکارهای بهبود طراحی محصول و کارایی عملیات.
تعیین وضع نسبی هزینهها و شاخصهای اقتصادی به منظور اولویتبندی اقدامهای بهبود عملکرد.
بهرهگیری از بهترین رویهها در عملیات سازمان به منظور حصول مزیت رقابتی.
افزایش یادگیری سازمانی که به ایجاد ایدههای نوین در سازمان و تسهیل به اشتراکگذاری تجارب، کمک خواهد کرد.
محکزنی برای هر دو نوع اثرات مثبت و منفی حاصل از ارزیابی بهبود در سازمانها کاربردی است، به عبارت دیگر، چنانچه عملکرد انرژی سازمان نسبت به روند متداول صنعت کاهش یابد، آنگاه مشکلات موجود از طریق یادگیری از الگوهای موجود قابل بررسی و رفع خواهد بود.
در مقابل، چنانچه عملکرد انرژی سازمان قابل بهبود باشد، بهترین رویههای موجود میتواند به عنوان الگو در تعیین اهداف کلان سازمان به کار گرفته شود.
خطوط مبنا (Baseline) چیست؟
عملکرد انرژی عمدتا تابعی از مجموعه عوامل دینامیک و مرتبط است، این موضوع، شناسایی و تفکیک تغییرات در میزان عملکرد انرژی سازمان ناشی از متغیرهای اساسی اثرگذار (برای مثال، شرایط آب و هوایی، نرخ تولید و غیره) و اثرات حاصل از اقدامهای بهبود عملکرد را دشوار میسازد.
به عبارت دیگر، به منظور محاسبه میزان صرفهجویی واقعی حاصل از اجرای راهکار در هر سازمان، ضروری است اثرات مربوط به برنامه بهینهسازی انرژی از دیگر تغییرات همزمان که عملکرد سیستمهای انرژیبر را تحتالشعاع قرار میدهد، جداسازی شود که این امر از طریق تعیین شاخصهای عملکردی و ترسیم خطوط مبنای انرژی امکانپذیر خواهد بود.
خط مبنای انرژی، مرجعی است که مقدار عددی عملکرد انرژی سازمان را ضمن لحاظ اثرات متغیرهای کلیدی، در طول یک دوره زمانی مشخص تعیین میکند، بنابراین ارزیابی عملکرد میان دورههای زمانی منتخب را ممکن میسازد، بر اساس تعریف ارائه شده، مزایای ترسیم خطوط مبنای انرژی به صورت ذیل خلاصه میشود:
۱- امکان قیاس و در نتیجه ارزیابی عملکرد انرژی را در بازههای زمانی مختلف از طریق یکسانسازی شرایط، فراهم میآورد، برای مثال، بهترین خط مبنا در یک هتل به صورت تابع مصرف انرژی از شرایط آب و هوایی و ضریب اشغال است.
به عبارت دیگر، بهبود عملکرد انرژی در این ساختمان، زمانی حادث میشود که مصرف انرژی بر اساس عواملی جز شرایط آب و هوایی و ضریب اشغال ساختمان کاهش یابد، این عوامل میتواند شامل اجرای راهکارهای بهینهسازی، برای مثال نصب سامانههای کنترل هوشمند ساختمان (BMS) و یا افزایش کارایی تجهیزات گرمایشی باشد.
۲- پیشبینی میزان مصرف انرژی و هزینههای مربوطه را ضمن لحاظ متغیرهای مرتبط کلیدی ممکن میسازد.
۳- به عنوان ابزاری جهت اندازهگیری و صحهگذاری صرفهجویی واقعی حاصل از پروژههای ارتقا کارایی انرژی مورد استفاده قرار میگیرد.
ساقی صالحی
کارشناس ارشد انرژی